آخر و عاقبت حکومت های یکدست

کمتر دیکتاتوری را پیدا می‌کنید که برای به اصطلاح یک‌دست کردن حکومتش تلاش نکرده باشد.با شناختی که از حاکمان دیکتاتور عالم دارم تقریبا در همه موارد آن حاکمی که موفق به برقراری حکومت یک‌دست مورد علاقه اش شده عملا استارت نابودی خودش و حکومتش را زده است.یک نمونه بارز از چنین حاکمی، لیونید برژنف رهبر حزب کمونیست شوروی است که از اواسط دهه شصت تا اوایل دهه هشتاد قرن بیستم حاکم شوروی بود.

برژنف نخست‌وزیر نسبتا خوشفکری داشت به اسم آلکسی کاسیگین .در بین دولتمردان شوروی کاسیگین از همه بهتر پی به ایرادات ساختاری نظام اقتصادی شوروی برده بود و سعی داشت که با رفرم‌های اقتصادی‌اش کشور را به مسیر رشد و توسعه سوق دهد و در سال‌های اول نخست‌ وزیری‌اش هم توانست موفقیت‌های عمده‌ای به دست آورد.

اما برژنف به عنوان رهبر حزب و شخص اول مملکت، مانع بزرگی در راه پیشبرد رفرم‌های کاسیگین بود.او در جلسات و کنگره‌های حزبی همواره گناه همه مسایل و مشکلات کشور را به گردن کاسیگین و وزرای تحت امرش می‌انداخت. برژنف پس از ده دوازده سال عاقبت توانست رقیب قدیمی‌اش را از دور خارج کند و نخست وزیر گوش به فرمانش، نیکولای تیخانوف، را سر کار بیاورد.

به این ترتیب حکومت یک‌دست برژنف آغاز شد اما دیری نگذشت که ناکارآمدی دولت تازه و همراه آن فساد گسترده نیز آغاز شد.برژنف حالا که هیچ کسی را نداشت که گناه کمبودهای اقتصادی را به گردنش بیندازد شروع کرد به متهم کردن دشمنان خارجی.سر شما را درد نیاورم، حکومت یک‌دست برژنف چنان رکودی را عارض اقتصاد کشور کرد که نهایتا به فروپاشی کلیت نظام منجر شد.

حکایت مفصل این حکومت یک‌دست در کتابی که به تازگی ترجمه کرده‌ام ذکر شده است.این کتاب، زیر عنوان«برژنف» نوشته سوزان شاتنبرگ، در بهار سال آینده از سوی نشر ثالث چاپ و منتشر خواهد شد./مجمع فعالان اقتصادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *